چو به کسب علوم داري ميل

شاعر : اوحدي مراغه اي

از همه لذتي فرو چين ذيلچو به کسب علوم داري ميل
ننهادي، هنر کجا يابي؟تن به دود چراغ و بيخوابي
اگرت تا به چين ببايد رفتاز پي علم دين ببايد رفت
نه به سوداي مال بايد خواندعلم بهر کمال بايد خواند
موجب نشر نيک نامي نيستعلم کان از پي تمامي نيست
دانش از بهر نفع و ضر طلبدهر که علم از براي زر طلبد
که ندانند اهل از نااهليا خطيب دهي شود پر جهل
تا کند علم خويشتن در گوريا اديب محلتي پر شور
تا نماند ز علم او باقييا در افتد به وعظ و دقاقي
تا فراموش گرددش ماضييا دهندش نيابت قاضي
لوح جانش ز علم ساده شودداد اين چار فن چو داده شود
هر چه دادند باز بايد دادچون اساس از براي حق ننهاد
که سر جاهلي به راه کشددين سر عالمي به ماه کشد
بر دل تشنگان ببار چو ميغعلم داري، ز کس مدار دريغ
مستعد کمال را ياريمي‌ده، ار زانکه مايه‌اي داري
مال خود پيش او طفيل بودعالمي کش به داد ميل بود
دجله پر مال او شدي و دجيلشافعي گر به مال کردي ميل
فاش گرديد جاودانش نامچون بجز نشر دين نبودش کام
گر نه زر بر دل تو سرد کندآنچنان علم خود چه کرد کند؟
اگر آن بشنوي ز من شايدعلم را چند چيز مي‌بايد
مدد کوکبي ازين افلاکطلبي صادق و ضميري پاک
روزگاري دراز و مالي پراوستادي شفيق و نفسي حر
به جهان روشني دهد چون شمعبا کسي چون شد اين معاني جمع
از رياضت شکنج بايد ديدسال ها درد و رنج بايد ديد
فاضلي از زمانه بر خيزدتا يکي زين ميانه برخيزد
صدورق خواند و جاهلست آن کردترکمان شيخ شد بده گز برد
قد و ريشي دراز و بيشرميچيست شيخي؟ بغير ازين گرمي
کس نگردد به نام خرقه وليخرقها گر چه ميرسد به علي
هر که چون او به علم چست نشدنسبتش با علي درست نشد